گذاشتمش رو صندليِ پشت دوچرخه و خودم نشستم كه راه بيفتيم گفت :
بابا حوژژت!
گفتم: مامان! من مامانم ! بابا حجت نيست رفته سرِ كار!
چند دقيقه بعد:
مامان حوژژژت !
بابا حوژژت!
گفتم: مامان! من مامانم ! بابا حجت نيست رفته سرِ كار!
چند دقيقه بعد:
مامان حوژژژت !