۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

پرواز



از آن سوی خیابان ، صدای خنده دخترک سیاه پوست موفرفری که عروسک وار در پیاده رو میدود ، لبه های دامنش را به دست باد می سپارد و پاهای کشیده بی جورابش را در هوا پرتاب می کند ، مرا می برد به رویای کودکی ... دویدنی چنان سرخوشانه در پیاده رو ... 
با پیراهنی بر تن و پاهای بدون جورابی که فکر میکردم با هر گام بلندی که بر می دارم دیگر به زمین بر نخواهم گشت ... 
در رویایم ، با همان پیراهن قرمز گلدارم ، میدویدم روی سنگفرش بلوار کشاورز ... سبک و موهای فر دار کوتاهم را می دادم به دست باد ... 
صدای خنده دخترک با آن پاهای بلند که انگار روی زمین نبودند ، مرا برده بود به کودکی ... به همه رویاهایی که ساده می توانستند رویا نباشند