۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

نوازشم کن و ببین عشق می ریزه از صدام ...

هنوزم که هنوزه وقتی می رم خونه مادرم، صبح که از خواب بلند میشم، بعد از اینکه یک ساعت توی تخت خوابم کش و قوس میام، از اتاق میام بیرون، با چشمای بسته دنبال مامانم می گردم، خدا خدا می کنم یه جایی نشسته باشه. بعد میرم و خوابالو خوابالو سرمو می ذارم روی پاش و میگم : نازم کن!
همیشه هم بلااستثنا مامانم میگه : نه سلامی نه علیکی! پاشو خودتو جمع کن خرس گنده! 
بعد آروم دستشو میاره و سرمو نوازش می کنه. 
از وقتی دخترم به دنیا اومده ... هر وقت که دیگه نزدیکِ از خواب بیدار شدنش هست ... یه جورِ ناخوداگاهی فکر میکنم الانه که بیاد و سرشو بذاره روی پام و بگه : نازم کن! 
کاشکی اونم اندازه من اینکارو دوست داشته باشه ... 
کاشکی اونم مثه من راحت ترین جای دنیا رو برای خوابیدن و نوازش شدن ... پای مادرش بدونه :)